در دلم اندوه بر رخم نقش هزار افسوس در سرم شور صد امید در دو چشمم پرتویی ازعشق وبهروزی .هیچم اندر دست رهنورد راه فردایم که میدانم با سبک بالی میتوان ره به شهر ارزو ها برد .سالهاست که با توام و می جویمت ولی تو را نمی یابم تو با من بودی اما سالها و روزها و ساعتها ودقیقه ها از هم فاصله داشتیم. فاصله میان من وتو به وسعت دریا بود به بزرگی دنیا ...!ای اشنای وجودم شاید هیچ گاه همدیگر را نبینیم شاید اخرین خاطرات با هم بودن ومن وتو در پیچ وخم جاده ای گمنام باقی بماند چیزی برای هدیه کردن ندارم اما به رسم یادبود روز های خوش عشقم گلهای میخک را تقدیم تو تنهاستاره بی کسی ام می کنم...
دسته ها : ادبی
چهارشنبه پانزدهم 8 1387
X